راحاب و ریسمان قرمز رهایی (بخش 7)
نازی: در برنامۀ امروز خواهیم دید که اگر چه من و شما ظاهری بسیار خوب داشته باشیم ولی روحاً نیازمند و گمشده هستم.
سابرینا: ما میبینیم خدا یک زن غریبۀ بت پرستِ فاحشه را از هلاکت ابدی نجات میدهد و به زندگی او ارزش، معنی، و هدف میبخشد. او نه تنها نجات پیدا میکند و به خانوادۀ الاهی میپیوندد، بلکه جزو یکی از خانوادههای برجسته و بلندمرتبۀ ملتِ یهود میشود. و در نهایت، به عنوان جدّۀ مسیح در شجرهنامۀ او قرار داده میشود و جزو خانوادهای است که مسیح از طریق آن پا به این دنیا میگذارد.
نازی: شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما هستیم.
در طول جلسات پیش در مطالعۀ زندگی راحاب دیدیم که خدا چه فیض و رحم عجیبی بر زندگی این زنِ فاحشه میکند. یکی از دروغهایی که من و شما …
نازی: در برنامۀ امروز خواهیم دید که اگر چه من و شما ظاهری بسیار خوب داشته باشیم ولی روحاً نیازمند و گمشده هستم.
سابرینا: ما میبینیم خدا یک زن غریبۀ بت پرستِ فاحشه را از هلاکت ابدی نجات میدهد و به زندگی او ارزش، معنی، و هدف میبخشد. او نه تنها نجات پیدا میکند و به خانوادۀ الاهی میپیوندد، بلکه جزو یکی از خانوادههای برجسته و بلندمرتبۀ ملتِ یهود میشود. و در نهایت، به عنوان جدّۀ مسیح در شجرهنامۀ او قرار داده میشود و جزو خانوادهای است که مسیح از طریق آن پا به این دنیا میگذارد.
نازی: شنوندگان عزیز، امروز با برنامهای دیگر از پادکست «دلهایمان احیا کُن» با صدای سابرینا اصلان در خدمت شما هستیم.
در طول جلسات پیش در مطالعۀ زندگی راحاب دیدیم که خدا چه فیض و رحم عجیبی بر زندگی این زنِ فاحشه میکند. یکی از دروغهایی که من و شما باور میکنیم این است که گناه من آنقدر بزرگ و وحشتناک است که امکان ندارد خدا آن را ببخشد. اما از طرف دیگر، دروغ دیگری هم هست که بسیاری از ما آن را به راحتی باور کردهایم. و آن اینکه گناه من آنقدرها هم بد و وحشتناک نیست.
سابرینا: درس امروز خطاب به گروهی از افراد است که معتقدند زندگی نسبتاً مقدسی دارند و معتقدند که زندگی آنها اصلاً قابل مقایسه با زنی مثل راحاب نیست. چرا که، آنها مرتکب این چنین گناهان وحشتناکی نشدهاند. در این روزها در حالی که به تبدیل عمیق و زیر و رو کنندۀ زندگی راحاب فکر میکردم، متوجه شدم که خدا هویت این زن را به طور کامل تغییر داد. به همین دلیل، موضوعِ «تغییر هویت» فکرم را به خود مشغول کرد و مُصمم شدم تا در بارۀ این موضوع یعنی «تغییر هویت» در اینترنت (فضای مجازی) تحقیق کنم. در همین حین بود که به وبسایتی برخوردم که راههای موجود برای تغییر دادن هویت را نشان میداد.
در این وب سایت به جملهای جالب برخورد کردم که میگفت: "تنها راه مؤثر برای خلاص شدن یا در رفتن از مشکلاتِ گذشته این است که با استفاده از اسنادِ رسمی و قانونی، اسم جدید و هویت جدیدی برای خود بیافرینید. تنها در آن صورت است که شما میتوانید مسائل و مشکلات تلخ گذشته را پاک (فراموش) کنید." این وب سایت میگفت که تغییر هویت، آیندۀ آزادی را برای شما تضمین خواهد کرد.
البته این وب سایت شما را تشویق میکند که به آنها رجوع کنید تا به صورتی قانونی مدارک رسمی مبنی بر یک هویت جدید برای خود تهیه کنند. من دقیقاً نمیدانم چقدر آنچه را که آنها ارائه میدهند صحیح و قانونی است و به کسی هم پیشنهاد نمیکنم این کار را بکند. ولی این را میدانم که اگر هر یک از ما بخواهیم که با مسائل گذشتۀ خود صحیح برخورد کنیم، باید آن را پُشت سرِ خود گذاشته و بر آینده تمرکز کنیم. بله، باید هویت جدیدی برای خود کسب کنیم ... ولی نه در مدارک، بلکه در فکر خود!
این آن چیزی بود که برای راحاب اتفاق افتاد. در مطالعۀ امروز خواهیم دید که چگونه این موضوع میتواند برای ما هم عملاً انجام شود. در جلسات گذشته، زندگیِ راحاب را در بخشِ عهد عتیق در کتاب یوشع مطالعه کردیم. امروز به بررسی زندگی این زن در عهد جدید خواهیم پرداخت. از راحاب در سه بخش از کتابهای عهد جدید نام بُرده شده است. در این برنامه، به یکی از این سه بخش، یعنی انجیل متی فصل اول، خواهیم پرداخت.
اگر به انجیل متی فصل یک مراجعه کنید، درست در اولین پاراگرافی که از آیۀ اولِ انجیل متی شروع میشود، ما با نام راحاب مواجه میشویم.
شاید شما هنگام خواندنِ انجیلِ متی از خواندن این بخش، به دلیل اسامی زیادی که در آن هست، همیشه صرف نظر کردهاید. این بخش در بارۀ شجرهنامۀ عیسی است که در بعضی ترجمهها تاریخچه هم ترجمه شده است. حتی تلفظ این اسامی خیلی دشوار به نظر میرسد. اما موضوع این است که اگر ما از خواندن شجرهنامهها صرف نظر کنیم، پیغامهای مهمی از کلام خدا را از دست دادهایم. حالا ببینیم، چرا؟
در انجیل متی فصل اول میخوانیم: «کتاب شجرهنامه (یا تاریخچۀ) عیسای مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم. ابراهیم اسحاق را آورد، اسحاق یعقوب را آورد، و یعقوب یهودا و برادرانش را.» و به همین ترتیب از یهودا به بعد ادامه میدهد تا آیه ۴ که میگوید: «و نحشون، سلمون را آورد و سلمون، بوعز را از راحاب آورد. و بوعز، عوبید را از روت آورد، و عوبید، یسا را آورد و یسا، داوودِ پادشاه را.»
و حالا میخواهیم این رَدّ خانوادگی را از یهودا تا به داوود بررسی کنیم. اگر توجه کنید این ردّ نهایتاً ما را به خودِ عیسای مسیح میرساند. ولی در این شجرهنامه، در حالی که ردّ خانوادگی را دنبال میکنیم، نام راحابِ فاحشه را هم میبینیم. در این بخش از کلام خدا دوباره اسم راحاب ظاهر میشود ولی نه در اریحا بلکه در شجرهنامه یا درخت خانوادگی عیسی.
و این تصویری باورنکردنی از عمل فیضآمیز خدا در زندگیهای ماست ... فیض و رحمی که به این زن، یک هویتِ کاملاً جدید داد ... فیضی که او را از گذشتۀ تاریکِ گناهآلود و شرمآورش آزاد کرده بود و به او آزادیای داده بود تا با آیندهای که در پیش رو داشت، بدون ترس و واهمه روبرو شود. بله، کاری که خدا میکند تغییر کامل هویت ماست. از لحاظ روحانی، خدا به راحاب، شناسنامۀ کاملاً جدیدی بخشید و او را در موقعیتی کاملاً جدید قرار داد.
بله، ما میبینیم که راحاب از نابودی و هلاکت رهایی یافته بود. او از اریحایی که کاملاً نابود شده بود، نجات پیدا کرد. اما او فقط نجات پیدا نکرد! او به اردوگاه اسرائیلیان منتقل شد و خارج از اردوگاه سُکنی داده شد. اما برای همیشه آنجا باقی نماند. راحاب یک موجودِ درجه 2 به حساب نیامد. او یکی از خودِ اسرائیلیان محسوب شد و به جمع آنان پیوند خورد. خداوند او را دولتمندانه و سخاوتمندانه برکت داد.
او با سلمون، یکی از پسران نحشون، ازدواج میکند که بسیاری از مفسرین بر این عقیده هستند که یکی از آن دو جاسوس بود. در عهد عتیق، در بارۀ او گفته میشود که او رئیس و رهبر قبیلۀ یهودا بود. نحشون برادر زن هارون، کاهنِ اعظم، برادر موسی، بود. راحاب در ازدواج با پسر نحشون، که سلمون بود، صاحب پسری به نام بوعز میشود. پس او (یعنی راحاب) مادر بوعز بود. و بدین ترتیب، راحاب جدّه یعنی مادرِ مادرِ مادر بزرگ داوود پادشاه بود. و داودِ پادشاه جدّ یوسف، شوهر مریم، مادر عیسای مسیح، بود. چه پایان پُر جلالی!
ما میبینیم خدا یک زن غریبۀ بت پرستِ فاحشه را از هلاکت ابدی نجات میدهد و به زندگی او ارزش، معنی، و هدف میبخشد. او نه تنها نجات پیدا میکند و به خانوادۀ الاهی میپیوندد، بلکه جزو یکی از خانوادههای برجسته و بلندمرتبۀ ملتِ یهود میشود. و در نهایت، به عنوان جدّۀ مسیح در شجرهنامۀ او قرار داده میشود و جزو خانوادهای است که مسیح از طریق آن پا به این دنیا میگذارد. راحاب تنها کسی نیست که در این شجرهنامه از او نام بُرده شده است. در این شجرهنامه، نام افراد بسیاری نیز آمده که هر یک از آنها داستان خود را دارند. ولی چقدر امیدوار کننده است که راحاب و اشخاصی مثل او در این شجرهنامه قرار داده شدهاند. و این نشان میدهد که مسیح عار ندارد که ما را با وجود گذشتۀ گناهآلودمان در خانوادۀ خود جای دهد. لازم به ذکر است که در آن زمان اصلاً معمول نبود نامِ یک زن در شجرهنامهای مذکور شود. و عجیب این است که راحاب نه فقط به عنوان یک زن، بلکه به عنوان یک زنِ فاحشه، در شجرهنامۀ مسیح مذکور شده است. و این دوباره نشان میدهد که مسیح نه فقط از ما عار ندارد، بلکه به وجود ما در خانوادۀ الاهی افتخار میکند ولو آنکه یک زن باشیم و از سوابق اخلاقی گناهآلودی هم برخوردار باشیم.
شاید از خدا انتظار داشته باشیم که بهترینها و مقدسترینها را برای تشکیل خانوادۀ الاهی انتخاب کند. اما در اول قرنتیان اینطور میخوانیم: «بلکه خدا عمداً آنچه را که جهانیان پوچ و بیمعنی میشمارند، برگُزید تا حکیمان را خجل سازد. و آنچه را که جهانیان ضعیف میپندارند انتخاب کرد تا نیرومندان را شرمنده سازد. خدا آنچه را که دنیا، خوار و خفیف و حتی نیستی میشمارد، برگُزید تا جهانِ هستیها را براندازد. تا هیچ انسانی در حضور او دلیلی برای فخر کردن نداشته باشد.» (اول قرنتیان 1: 27-29 ـ ترجمۀ مژده)
قطعا راحاب هیچیک از اینها را با شایستگی و لیاقت خود به دست نیاورد. در زندگیِ او اتفاقی افتاد که به او هویتی کاملاً جدید بخشید و او را در شجرهنامۀ مسیح جای داد. هیچیک از ما نمیتوانیم در مقابل خدا به افتخارات و داشتههای خود فخر کنیم. چون او در واقع، افراد ضعیف، خوار و خفیف و مسکینِ در روح را انتخاب میکند، افرادی که اگر دست من و شما بود، هیچوقت آنها را انتخاب نمیکردیم.
بنابراین، راحاب، این فاحشۀ کنعانی، تبدیل به راحاب، شاهزادۀ یهودی شد. و این تغییرِ کاملِ هویتِ او بود. امروزه خیلی افراد تابعیت دوگانه دارند. یعنی میتوانند تابعیت دو کشور را داشته باشند. اما در حیطۀ روحانی، تابعیت دوگانه معنی ندارد. ما یا تبعیت پادشاهی این دنیا را داریم و یا تبعیت پادشاهی آسمان را. راحاب با ایمانِ جدیدش به خانوادۀ خدا ملحق شد. این هویتِ جدیدِ او بود. و از او فرزندانی پدید آمدند که از نسلِ آنها مسیح، قدم به این جهان گذاشت.
ولی حالا سؤالی که پیش میآید این است که خدا برای یهودیان، ازدواج و اختلاط با کنعانیان را ممنوع کرده بود. و راحاب یک کنعانی بود. بنابراین، چگونه ممکن بود که راحاب به اسرائیلیان ملحق شود و با یک اسرائیلی ازدواج کند؟
جواب این است که او دیگر کنعانی نبود. او با ایمان یک اسرائیلی شده بود. و بعد به آنان ملحق شده بود. او دیگر بُت پرست نبود. او دیگر کنعانی نبود. در اینجا به یاد آیه ۱۷ در دوم قرنتیان فصل ۵ میافتیم که میگوید: «کسی که در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه در گذشت. هان، همه چیز تازه شده است.»
اگر شما واقعاً در مسیح هستید و در او تولد تازه یافتهاید، دیگر آن کسی که قبلاً بودید نیستید. حالا یک خلقت جدید، آفریدۀ جدید هستید ... شخص جدید! آدم جدید! هویت جدید! آینده جدید! گذشتۀ شما را خدا کنار گذاشته و برای آیندهای جدید به شما امیدی جدید بخشیده است.
و این مفهوم و معنی فیض خداست. هیچ گناهکاری وجود ندارد که خدا نتواند او را ببخشد. و این پیغامی است که زندگی راحاب به ما میدهد. اگر خدا کسی مثل راحاب را با همۀ آن تاریخچۀ غیر اخلاقی و بُت پرستانه بخشید و نجات داد، پس آغوش او به سوی هر گناهکار دیگری هم باز است تا ببخشد و نجات دهد.
اخیراً در بارۀ زنی میخواندم که به عنوان یک زن همجنسگرا و لزبین در دفاع از حقوق این چنین افراد بسیار فعال بود. او سابقاً بنیانگذار انتشارات مربوط به نشریات همجنسگرایان بود. اما حالا به مسیح ایمان آورده بود و انتشارات تازهای بنیانگذاری کرده که با کتب و نشریات خودش کسانی را که در دامِ سَبک و روش زندگی همجنسگرایان میافتند کمک میکند تا به آزادیای که در مسیح یافت میشود، برسند.
او سابقاً آنقدر در این سبکِ زندگی غرق شده بود که هیچ امیدی برای نجات او نبود. اما بعضی زنان ایماندار ایمان داشتند که خدا قادر است که این زن را با فیض خود نجات دهد. پس پیغام انجیل را با او در میان میگذارند و این زن ایمان میآورد. خدا در واقع، ایمان در دلش نهاد. این همان چیزی است که برای راحاب اتفاق اُفتاد.
بسیاری از شما ممکن است در بارۀ چارلز کولسون شنیده باشید. او یکی از مشاورین یکی از رئیس جمهورهای آمریکا، پرزیدنت ریچارد نیکسون، بود. او در کاخ سفید به ساطور کاخ سفید (یا آدمکش کاخ سفید) معروف بود. کولسون در سال ۱۹۷۴ به توطئه زیرکانه و تبانی سرقت واترگیت متهم شد.
اما درست قبل از به زندان افتادن، انجیلِ مسیح را شنید، ایمان آورد، و در مسیح تولد تازه یافت. او هفت ماه را در زندان سپری کرد. ولی حالا تولد تازه یافته بود. همانطور که قبلاً گفتیم، هر کس که در مسیح تولد تازه مییابد، در او خلقت جدیدی آفریده میشود. چارلز کولسون شخص جدیدی شده بود. شخصی جدید با هویت روحانیِ جدید!
خبر مسیحی شدن چارلز کولسون از طریق اخبار و مطبوعات آن زمان بلافاصله منتشر شد. روزنامۀ بوستون گلوب گزارش داد: «اگر شخصی مانند کولسون از گناهانش بازگشته و زندگیاش اینچنین تبدیل پیدا کرده، پس برای همه امید هست.» و خود کولسون هم با این موضوع کاملاً موافق بود.
او پس از آزادی از زندان، خدمت مشارکت زندان را بنیانگذاری کرد که امروزه بزرگترین سازمان خدمترسانی و بشارت مسیحی به زندانیان است که در میان زندانیانِ آزاد شده و خانوادههایشان نیز فعالیت دارد. چه خدای رهایی بخشی!
خدایی که از هلاکت نجات میدهد، از ما شخصیت دیگری میسازد، هویت ما را تغییر میدهد، و ما را برای مقاصد گسترده و عجیبِ خود به کار میگیرد.
داستان راحاب در واقع همۀ بهانههای ما را از میان برمیدارد. راحاب شاید آخرین نفری بود که ما ممکن بود فکر کنیم خدا به او توجه دارد. اما راستش را بخواهید، در نظر خدا وضعیت او نه بدتر از ماست و نه بهتر از ما. همۀ ما در نظر خدا شرایط راحاب را داریم. همۀ ما در نظر او یک راحاب هستیم. همۀ ما در گناه و سرکشی نسبت به خدا به دنیا آمدهایم. همۀ ما از بدو تولد تمایل داریم که به راههای خود مشغول باشیم. همۀ ما قانون خدا را شکستهایم و از قدوسیت و پاکی او فاصلۀ زیادی داریم. ممکن است در این میان جزو شنوندگان این برنامه، افرادی باشند که واقعاً فاحشه هستند و یا اسیر گناهانِ جنسیِ دیگر، و یا درگیرِ اعتیاد به مواد مخدر و الکل باشند. ولی در برخی از ما این روحیۀ عصیانگر، بصورتِ غرور و تکبر مذهبی و اتکا بر کارهای خیر و صواب ابراز میشود ... روحیۀ عصیانگری که در مقابل خدا قد عَلَم میکند و مثل فریسیانِ زمان مسیح که خودشان را بخاطر اجرای قوانین مذهبی پارسا و پاک میشمردند خودش را نشان میدهد. ولی حقیقت این است که برای هیچ یک از ما جدا از مسیح امیدی نیست. شما ممکن است بگویید: "زندگی من هیچوقت مثل راحاب نبوده. من مسلماً کارهایی را که او مرتکب شده، انجام ندادهام، من فاحشه نیستم." غلاطیان 3: 10 به ما میگوید: «ملعون باد هر که در به جا آوردن تمام آنچه در کتاب شریعت نوشته شده ثابت نماند.» بنابراین لازم نیست که حتماً ما گناهانی مثل فاحشهگری مرتکب شده باشیم تا تحت داوری خدا قرار گیریم. لازم نیست این چنین گناهان، ما را ملعون کنند و به جهنم بفرستند! اما ممکن است که هر یکشنبه در ردیف اول کلیسا نشسته باشیم و همچنان تحت داوری و غضب خدا باشیم. ممکن است شخص مذهبیای باشیم که همواره سعی کردهایم تمام زیر و بم مذهب خود را حفظ کنیم. ممکن است کسی باشیم که در تمام طول ایام عمرمان در حال انجام کارهای خیر و صواب بوده باشیم اما این آیه میگوید که اگر در به جا آوردن تمامِ شریعتِ نوشته شده ثابت نمانیم، ملعون هستیم. شما ممکن است که بگویید که خوب در این صورت هیچ امیدی برای هیچ کس نیست چون هیچکس نمیتواند تمام شریعتِ نوشته شده را انجام بدهد. بله، شما حق دارید. حرفِ شما کاملاً صحیح است! برای انسان خارج از فیض و رحمِ خدا هیچ امیدی نیست. خدا شریعت خود را داد تا ما به این نتیجه برسیم که قادر نیستیم تمام شریعت را نگاه داریم و برای همین به فیض و رحمت خدا نیازمند هستیم.
آن طنابِ قرمز یعنی خون عیسای مسیح، آن رحم و شفقتی است که در این وسط مداخله میکند: خون مسیح که برای پرداخت مجازات گناهان ما ریخته شد.
به همین دلیل، نجات راحاب بسته به شخصیت او، گناهانِ کراهتآورِ او، و حتی کارهای خوب او نبود. او در شهری زندگی میکرد که همه مرتکبِ گناهانِ کراهتآور میشدند. سبک و روش زندگی او کاملاً گناه آلود و کراهتآور بود.
اما او نجات یافت. چرا؟ فقط به خاطر آن ریسمان قرمزی که نشانۀ فیض و رحم خدا نسبت به یک انسانِ ناشایست بود!
و این یعنی انجیل، یعنی خبر خوشی که به ما نشان میدهد که هر چقدر هم که گناهکار باشیم اما فیض و رحم خدا قادر است که بزرگتر از گناهِ ما عمل کند.
چارلز اسپرجن در یکی از موعظههایش میگوید: "مسیح به گناهکارترینِ گناهکاران و قدیسترینِ قدیسان به یک اندازه رحم میکند و خوشآمد میگوید. چون همۀ ما در نهایت به مسیح نیاز داریم."
جان نیوتن، نویسندۀ معروف سرود اَمِیزینگ گرِیس به معنیِ فیض شگفتانگیز است. او قبل از ایمان آوردن به مسیح در سالهای 1700 زندگی بی بند و بار و فاسدالاخلاق و کاملاً عصیانگری داشت. جان نیوتون یکی از تاجران بزرگ بازارِ بَرده فروشیِ آن زمان بود. او پس از ایمان به مسیح این سرود را نوشت که در آن میگوید:
فیض عظیم و عجیب مسیح .... چه شیرین و دلپذیر .... بیچارۀ پَست و منفوری مثل مرا نجات داد ... به فیض مسیح ... سرگردان و کوری بودم .... اما اکنون او را میبینم
تا زمانی که ما خود را بیچارهای پست و منفور و یک سرگردانِ کور ندانیم، هیچگاه فیض عجیب و عظیم و رحمت و شفقت خدا را مورد تقدیر قرار نخواهیم داد. چرا که، تا حقیقتِ گناهکار بودنِ ما و جداییِ ما از خدا بر ما روشن نشود و بر قلب ما سنگینی نکند، ما درک نخواهیم کرد که فیض و رحمت خدا چقدر عظیم و عجیب است.
نیوتن در اواخر عمر خود در ۸۲ سالگی میگوید: قدرتِ حافظۀ من خیلی کاهش پیدا کرده اما همواره دو حقیقت را به یاد میآورم که من گناهکار بزرگی هستم و مسیح نجات دهنده بزرگی است. و این در واقع چکیدۀ مطلبی است که همۀ ما نیاز داریم بدانیم. نیوتن هیچوقت از کنار این دو حقیقت با بیتفاوتی و بیاهمیتی نگذشت: من گناهکار بزرگی هستم ولی مسیح نیز نجاتدهندۀ بزرگی است.
عزیزان شنونده، من و شما بیشتر از نیوتن و راحاب شایستۀ دریافت این فیض و رحمت عظیم نیستیم. ما هم با هر زمینهای که داریم بهتر از آنها نیستیم.
مزمور 14: 2-3 به ما میگوید: «خداوند از آسمان بر مردمِ روی زمین مینگرد تا ببیند که آیا شخص فهمیدهای وجود دارد که طالب خدا باشد. اما همه گمراه و به یکسان فاسد شدهاند. حتی یک نفرِ نیکوکار هم در بین آنها نیست.» (ترجمه مژده)
بله، نه شما و نه من در نظر خدا بهتر از راحابِ فاحشه نیستیم، بهتر از جان نیوتن، تاجرِ برده فروشِ منفور و فاسدالاخلاق نیستیم، بهتر از جان کولسون، ساطورکش و آدمکش کاخ سفید، نیستیم، بهتر از آن زن لزبین و همجنسگرا نیستیم ... همۀ ما، همه، همه، همۀ ما بدون مداخلۀ رحم و فیض خدا، تحت غضب و داوری خدا قرار داریم.
این فیض و رحم خداست که ما را از سرگردانی و کوری، از پستی، تعفُن، بدبختی و فساد تبدیل به فرزندان خدا میکند. فیضی که ما را از پادشاهیِ ظلمت به پادشاهیِ نور منتقل میکند.
کلام خدا نشان میدهد که ما، هر کسی که باشیم، نیاز به این فیض عجیب و عظیم داریم. زندگی راحاب نه فقط به خودِ ما امید میبخشد که خدا علیرغم گذشتۀ تاریکمان میتواند ما را نجات دهد و هویتمان را کاملاً عوض کند، بلکه اگر به فکر دوستان، آشنایان، خانواده، فرزندان، برادر و خواهر، و همکار و همسایگانمان هستیم که در گناهان خود گُم شدهاند، میتوانیم امیدوار باشیم که در هر عمقِ گناه و اسارتی که گیر کرده باشند، این امکان برای آنها هم هست که با فیض مسیح نجات پیدا کنند.
به نظر من هدف خدا از فرستادن آن دو جاسوس بیش از آنکه آنها در بارۀ شهر اریحا گزارشی تهیه کنند، نجاتِ جانِ راحاب و خانوادهاش بود. خدا واقعاً بدون آن گزارشها هم قادر بود شهر اریحا را فتح کند. خدا از قبل، طرح و نقشۀ خاصی برای تصرف اریحا داشت که گزارشِ آن دو جاسوس نقشی در تعیین نقشۀ جنگی خدا نداشت. به نظر من، هدف خدا از فرستادن آن دو جاسوس به اریحا، نجاتِ راحاب فاحشه بود. و این نشان میداد که این زن برای خدا ارزش داشت.
این داستان چقدر شبیه واقعه دیگری است در عهد جدید. مسیح مصمم بود که به شهر سامره برود، جایی که هیچکس دوست نداشت به آنجا برود. چرا مسیح برای رفتن به سامره مصمم بود؟ چون در آنجا نیز زنی بود که مسیح میخواست او را نجات دهد. او زنی بود که ۵ دفعه ازدواج کرده بود و در حال حاضر با مردی زندگی میکرد که شوهر او نبود. خدا، در تدارک الاهیِ خود، پسر خود را به آنجا میفرستد تا آن زن سامری را به سوی ایمانی نجاتبخش هدایت کند. مسیح به آنجا رفت تا به آن زن آبِ زندگیبخش ببخشد.
چرا واقعا خدا آن دو جاسوس را فرستاد؟ به نظر من تا اینکه راحاب، این گوسفندِ گمشده، را بجوید و نجات بخشد، تا او را از داوری مهلک رهایی دهد. بله، خدای حقیقی، خدای پُرفیض، خدایی است رهایی دهنده و پُر از رحمت که حاضر است هر مسافتی را طی کند، هر قیمتی را پرداخت کند و حتی جان خود را بدهد تا من و شما را نجات بخشد.
آیا زندگی شما شبیه راحاب است؟ پُر از شرم و تقصیر و گناه؟ و یا شاید درست برعکسِ راحاب، شما بسیار مذهبی هستید؟ شاید هم اصلاً با مذهب کاری ندارید؟ به هر حال، از هر زمینهای که هستید، خدا به شما هدیۀ تبدیلِ هویّت میدهد.
شاید سالها برای اطرافیان خود دعا کردهاید و از خدا درخواست کردهاید تا آنها نیز طعم نجات در مسیح را بچشند. خدایی که راحابِ فاحشه را تبدیل به شاهزادهای در قوم خودش کرد تا از نسلِ او مسیح به این دنیا بیاید، قادر است این معجزه را برای شما و خانوادۀ شما هم بکند. شکر برای این خدای پُر فیض و رحیم.
نازی: پیغامی که امروز شنیدیم توجه ما را به انجیل، این خبرِ خوشِ حیرت انگیز، جلب کرد. این پیغام، بخشی از سری برنامههای راحابو ریسمان قرمز رهایی بود.
آیا شما به مسیح ایمان دارید؟ آیا در زندگی شما آثار و شواهدی از ایمان نجاتبخشِ به مسیح وجود دارد؟
در برنامۀ بعدی به خصوصیات این شواهد خواهیم پرداخت.
آنچه در این برنامهها خدمت شما شنوندگان گرامی ارائه میشود، تعالیم نانسی دیماس وُلگِموت، با صدای فارسی سابرینا اصلان است که به سمع شما میرسد. ترجمه و تهیۀ این برنامهها حاصل همکاری دو مؤسسۀ «دلهایمان احیا کُن» و «راستی» میباشد.
برای شنیدن و یا بارگذاری سایر برنامهها میتوانید به بخش فارسی تارنماهای
www.factministries.org
www.راستی.com
مراجعه کنید. لطفاً کلمۀ «راستی» را به حروف فارسی بنویسید.
*Offers available only during the broadcast of the podcast season.